تاريخ : پنج شنبه 10 ارديبهشت 1394برچسب:, | 1:28 | نویسنده : محمد خزاعی خلف

جانِ من حرف بزن!

امر بفرما پدرم..  

آنقَدَر گوش به فرمان تو هستم که نگو...

کوچه پس کوچه ی این شهر پر از تنهاییست 

آنقَدَر بی تو در این شهر غریبم که نگو...

پدر ای یاد تو آرامش من...!

امشب از کوچه ی دلتنگیِ من میگُذری؟!

جانِ من زود بیا

بغلم کن پدرم...!

آنقَدَر حسرت آغوش تو دارم که نگو...

گفته بودی: فرزندم! عاشق اشعار تو ام

ای به قربان تو فرزند..بیا دلتنگم

آنقَدَر شعر برای تو بخوانم که نگو...

پدرم...پدر خوبم

به خدا دلتنگم!

رو به رویم بِنِشینی کافیست

همه دنیا به کنار...

تو که باشی بابا!

دست و دلباز ترین شاعر این منطقه ام

آنقَدَر واژه به پای تو بریزم که نگو...

گرچه از دور ولی،دست تو را میبوسم

نه شعار است ،نه حرف!

آنقَدر خاک کف پای تو هستم که نگو



تاريخ : جمعه 10 بهمن 1393برچسب:, | 3:54 | نویسنده : عزیز محمد ثابتی

اگر فردی مرز بین رۆیا و تخیلات را با واقعیت فراموش کند و آن را نادیده بگیرد، تا آخر عمر در دنیای اوهام و خیالاتش باقی خواهد ماند و همیشه به دنبال آن مدینه‌ی فاضله و دنیای ایده‌آلیستی که برای خودش ترسیم کرده و نمی‌تواند از آن بیرون بیاید.

فرض کنید خانمی در رۆیاهایش مردی را تصور می‌کرده که هر روز با یک دسته گل او را غافل‌گیر کند و مدام برای او شعر بخواند و حرف‌های رمانتیک بزند و… حالا او با مردی ازدواج کرده که یک کارگر ساده است که نه قدرت خرید هر شب یک دسته گل را دارد و نه بعد از یک روز سخت کاری‌ حال و حوصله‌ای برای رفتارهای رمانتیک دارد! چنین مردی وقتی خسته از سر کار برمی‌گردد، به احتمال زیاد با رفتار عجیب و غریب همسرش روبه‌رو می‌شود و با خودش فکر می‌کند که چرا همسرش اخم کرده و ناراحت است.

شاید اگر همسر این آقا با واقعیت زندگی‌اش کنار می‌آمد و همسر زحمت‌کش خود را همان‌طور که هست می‌پذیرفت، هیچ‌گاه مشکلی پیش نمی‌آمد. یا مثلاً آقایی که قبل از ازدواج در ذهن خود تصویری از یک همسر ایده‌آل ترسیم کرده که همیشه شبیه ملکه‌ها لباس می‌پوشد، هیچ عیب و ایراد ظاهری و باطنی ندارد! حتماً توی ذوقش خواهد خورد وقتی با ایرادهایی در همسرش موجه شود.

آنچه دانستن و عمل کردن به آن برای همه‌ی همسران به خصوص زوج‌های جوان الزامی است، روبه‌رو شدن با واقعیت‌های زندگی و از جمله خصوصیات ظاهری و باطنی همسر است. همه‌ی ما می‌دانیم که عیب و نقص‌هایی در وجودمان هست. پس همسرمان را هم با همه‌ی کم و کاستی‌هایش بپذیریم.

همسر ما شاهزاده‌ی رۆیاهای ما نیست! او هم مانند خودمان یک انسان معمولی است که چه بسا نقاط ضعف و قوتی که در وجود اوست، در زندگی ما تنوع ایجاد می‌کند و از یکنواخت شدن آن جلوگیری می‌کند!

زوج ایده‌آل، زن و شوهر بی‌عیب و نقص و رۆیایی نیستند، بلکه زن و شوهری هستند که سعی می‌کنند به یکدیگر کمک کنند تا تبدیل به انسان‌هایی ایده‌آل و رۆیایی شوند.



تاريخ : دو شنبه 6 بهمن 1393برچسب:, | 10:30 | نویسنده : عزیز محمد ثابتی

جان من تا حالا کسیو دیدین که اینقد رفته باشه تو حس…!

خخخخخخ



تاريخ : پنج شنبه 8 آبان 1393برچسب:رمان,بامداد,خمار,و,شب,سراب, | 9:22 | نویسنده : عزیز محمد ثابتی

این بار با یه جفت رمان اومدم که یکی از زبان پسره و یکیش از زبان دختره هست

خیلی شیرینه,اگه بخونید پشیمون نمیشید

اینم بگم که اول بهتره اونی که از زبان دختره هست رو بخونید یعنی بامداد خمار

اونی که از زبان پسره هست هم اسمش شب سرابه

برای دانلود به ادامه ی مطلب بروید



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, | 16:52 | نویسنده : محمد خزاعی خلف

خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.
بنده: خدایا ! خسته ام! نمی توانم.
خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.
بنده: خدایا ! خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم…
خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان
بنده: خدایا سه رکعت زیاد است
خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان
بنده: خدایا ! امروز خیلی خسته ام! آیا راه دیگری ندارد؟
خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله
بنده: خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!
خدا: بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله
بنده: خدایا هوا سرد است! نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم
خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم
بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد.
خدا: ملائکه ی من! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده
ملائکه: خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید
خدا: ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست
ملائکه: پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!
خدا: اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر می آورد
ملائکه: خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟
خدا: او جز من کسی را ندارد…شاید توبه کرد

بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری ...

 



تاريخ : چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, | 16:47 | نویسنده : محمد خزاعی خلف

و عجیب است که پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم ، بعد از گذشت چند ساعت به کلاهبرداری ! ، بعد از چند روز به دوستی ، بعد از چند ماه به همکاری ، بعد از چند سال به همسایه ای ... اما بعد از یک عمر به خدا اعتماد نمی کنیم !



تاريخ : چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, | 16:44 | نویسنده : محمد خزاعی خلف

حاجتی در دل بی تابم  داشتم...

به دل گفتم : لیاقت برآورده شدن خواسته ات را نداری وگرنه از تو حرکت و از خدا برکت و خدا  هم برایت برآورده اش میکرد.

دل گفت : مگر آنچه را که تا بحال  خدا به تو داده است  لیاقتش را داشته ای !

و مگر او تا بحال در بذل نعمت هاش به لیاقت تو نگاه می کرده است ؟!

 .... و قسم می خورم که راست می گفت .



تاريخ : پنج شنبه 3 مهر 1393برچسب:, | 13:14 | نویسنده : محمد خزاعی خلف

من …

 

روز خویش را …

 

با آفتاب روی تو …

 

کز مشرق خیال دمیده است ،

 

آغاز می کنم !!

 

 

 

 



ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 8 شهريور 1393برچسب:, | 11:3 | نویسنده : محمد خزاعی خلف
آری از پشت کوه آمده ام...

چه می دانستم این ور کوه باید برای ثروت،حرام خورد؟!

 

برای عشق خیانت کرد

 

برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد

 

برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند

 

وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم

 

می گویند:از پشت کوه آمده!

 

ترجیح می دهم به پشت کوه برگردم 

 

و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن

 

 گوسفندان از دست گرگ ها باشد،

 

 تا اینکه این ور کوه باشم و گرگ!
 


تاريخ : پنج شنبه 26 تير 1393برچسب:, | 6:57 | نویسنده : عزیز محمد ثابتی

اگه روزي دشمن پيدا کردي بدان در رسيدن به هدفت موفق بودي، اگر روزي تهديدت کردن بدان در برابرت ناتوانند، اگر روزي خيانت ديدي بدان قيمتت بالاست، اگر روزي ترکت کردند بدان با تو بودن لياقت بيشتر ميخواهد..



تاريخ : دو شنبه 26 خرداد 1393برچسب:, | 13:35 | نویسنده : محمد خزاعی خلف

 

محو تماشا

ای رفیقان بدادم برسید                                    دل من عاشق و شیدا شده است

در کران دل لب تشنه ی دوست                            چشم من غرق تمنا شده است

دلم آشفته ی آن مایه ی ناز است هنوز          مرغ پرسوخته ام مطرب دنیا شده است

ای رفیقان چرا منتظرید؟                         شب من درپی این دوست یلدا شده است

مردمانم همه از بهر ترحم نگرند                    چون که لیلای من امروز رسوا شده است

بار الهی تو بگو من چه کنم؟                     خانه ی عشق برم پهنه ی دریا شده است

از رفیقان که دگر هیچ نیاید کاری                    چشم آنان به رخ یار چه بینا شده است

در میان همه معشوقان عالم                                      شهرت تو به ز لیلا شده است

آنچنان غرق تماشای دلم بودم دوش              که دگر نام خدا مایه ی سودا شده است

بعد از این یاد تو آید به سرم                      چون دل سوخته ام محو تماشا شده است

به درخواست یکی از بچها گذاشتم!!!!!!!!

 



تاريخ : یک شنبه 25 خرداد 1393برچسب:, | 12:34 | نویسنده : محمد خزاعی خلف

خدایا سلام

اینبار اومدم فقط باهات حرف بزنم

تعجب نکن اینبار چیزی ازت نمیخوام

داشتم فکر میکردم،من هر وقت چیزی ازت میخوام

خوب میشم و قولای خوب بهت میدم

وقتی خوشم

خیلی که هنر کنم یه "خدایا شکرت"میگم و بعدش دیگه تموم

وقتایی که کارم گیره  انقد بهت نق میزنم که دیگه خودمم خسته میشم

وقتی یکی از خودم خوشبخت تر میبینم

همش میگم چرا من نباید اونجوری باشم

وقتی از خودم پایین تر میبینم

خیلی که حواسم جمع باشه تو دلم طوری که اون نفهمه میگم :

چه خوب شد جای اون نیستم...

خدایا من جام امنه

تو آغوش تو

درسته گاهی نق میزنم

گاهی بد میشم

گاهی خود خواه میشم و دلم میخواد همون بشه که من میخوام

اما خدایا به حکمتات ایمان دارم

یادم می مونه که تو خدایی و من بنده

حتی وقتایی که دلم میگیره و اشک میریزم

میدونم یه روز این اشکا پاک میشه ...



تاريخ : یک شنبه 14 ارديبهشت 1393برچسب:نوازشگر,عاشقانه,شعر, | 21:11 | نویسنده : عزیز محمد ثابتی

نوازشگر خوبی نبودی

ســـــــــــفید شده

تار مویی رو ک قسم خوردی با دنیا عوضش نمیکنی…



تاريخ : پنج شنبه 28 فروردين 1393برچسب:محبت,عاشقانه,جملهوزیبایی,تکان, | 12:2 | نویسنده : محمد خزاعی خلف

یادمان باشد:

شاید...

شبی...

آنچنان آرام گرفتیم...

که...

دیدار صبح فردا...

ممکن نشود...

پس...

به امید فرداها...

محبت هایمان را...

ذخیره نکنیم...



تاريخ : چهار شنبه 20 فروردين 1393برچسب:عاشق,عاشق واقعی,خصوصیات عاشق, | 18:47 | نویسنده : عزیز محمد ثابتی

به دنبال کسی باش که تو را به خاطر زیبایی های وجودت

زیبا خطابت کند نه به خاطر جذابیتهای ظاهریت

Who calls you back when you hang up on him



کسی که دوباره با تو تماس بگیرد حتی وقتی تلفنهایش را قطع می کنی

who will stay awake just to watch you sleep

کسی که بیدار خواهد ماند تا سیمای تو را در هنگام خواب نظاره کند

wait for the guy who kisses your forehead

در انتظار کسی باش که مایل باشد پیشانی تو را ببوسد[حمایتگر تو باشد]

who wants to show you off to world when you are in your sweats

کسی که مایل باشد حتی در زمانی که درساده ترین لباس هستی تورا به دنیا نشان دهد

who holds your hand in front of his friends

کسی که دست تو را در مقابل دوستانش در دست بگیرد

wait for the one who is constantly reminding you how much

he cares about you and how lucky he is to have you

در انتظار کسی باش که بی وقفه به یاد تو بیاورد که تا چه اندازه برایش مهم هستی

و نگران توست و چه قدر خوشبخت است که تو را در کنارش دارد

wait for the one who turns to his friends and says that’s her

در انتظار کسی باش که زمانی که تو را می بیند به دوستانش بگوید اون خودشه

[همان کسی که می خواستم]



تاريخ : چهار شنبه 20 فروردين 1393برچسب:داستان کوتاه,مطلب دردناک,داستان,اوج غم, | 18:42 | نویسنده : عزیز محمد ثابتی

بروادامه ی مطلب و داستان رو بخون

اگه اشکت در نیومد اسممو عوض میکنم

قربون همه ی مادر ها بشم من...



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 20 فروردين 1393برچسب:عشق,سوختن, | 18:31 | نویسنده : عزیز محمد ثابتی

برای کسی بسوز که برای خاموش کردنت از اشکش مایه بذاره . . .



صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

دانلود بازی فیلم نرم افزار